*روایت نالهها
رهبر با یک جانباز مشغول خوش و بش است که از جلوی ما که چند تا ویلچر اینطرفتر ایستادهایم صدای ناله یک جانباز همه را به سکوت میکشاند. جانباز روی تخت خوابیده و دهانش نیمه باز است. و دوباره در عمق همان سکوت صدایی شبیه ناله از گلویش خارج میشود و با پیچ و تاب میچرخد به سمت آقا. رهبر که صدای ناله توجه ایشان را هم جلب کرده است میگویند: "سلام" و جانباز دیگر ناله نمیکند و آقا به احوالپرسیها ادامه میدهند.
و حالا رهبر رسیدهاند کنار تخت همان جانباز. گویا نمیتواند حرف بزند. همه ساکتاند. با دستهای بیرمقش دست مجروح آقا را گرفته است و میکشد روی صورتش. جانباز به صورتی ممتد ناله میزند. نالههایی که کم کم صدای هق هق همه را بلند میکند. خانمها هم که تخت این جانباز جلوی جایگاه آنهاست، دارند بلند بلند گریه میکنند. جانباز هنوز دارد ناله میکند. آقا این یکی را چندین بار میبوسند. و او گویا دارد با نالههایش با آقا حرفهایی میزند که فقط دو جانباز یعنی خودش و آقا میفهمند. سردارهای کنار آقا هم شانههایشان دارد، میلرزد. حتی ما خبرنگارها و عکاسها و محافظها. و فقط آقاست که مهربانانه دارد به چشمهای جانباز خیره خیره نگاه میکند.
تخت این جانباز بیشترین موقف تأمل آقاست و رهبر بعد از او هم جانبازهای مانده در انتهای حلقه را مورد تفقد قرار میدهند.
و احوالپرسی صمیمانه رهبر با جانبازها درست رأس ساعت 11 تمام میشود و آقا میروند سمت جایگاه.
قرآن توسط یک جانباز ویلچری تلاوت میشود و بعد هم یک جانباز، سرلشکر جعفری و رئیس بنیاد شهید صحبت میکنند و دو نفر آخر از اقدامات انجام شده برای جانبازهای درصد بالا و خانوادههایشان خبرهایی را ارائه میکنند.
سخنرانی رهبر هم کوتاه است. آقا در ابتدای سخنانشان چند بار تأکید میکنند که کار مسئولان در مهیا کردن این دیدار خیلی فکر خوبی بود و تأکید میکنند که :"ان شاءالله این کار هر سال انجام بگیرد."
*تا که با عشق تو پیوندم زنند
رهبر در خلال صحبتهایشان برای جانبازها شعر قشنگی هم میخوانند که من کم حافظه هم حتی یادم میماند و یادداشتش میکنم:
هر بلایی کز تو آید رحمتیست / هر که را رنجی دهی خود رحمتیست
زان به تاریکی گذاری بنده را / تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند/ تا که با عشق تو پیوندم زنند
و همان جانبازی که دل همه را چند دقیقه قبل با خودش برده بود باز هم شروع میکند به ناله کردن. بچههای بیت میروند دورش و او با دست شروع میکند چیزهایی روی هوا نوشتن.
همان حوالی نشستهام. از بین محافظهای دور تخت جانباز راه باز میکنم و روان نویسم را میدهم دستش و کاغذی را هم میگیرم جلویش.
همه سرهایمان را خم کردهایم روی کاغذ که ببینیم جانباز روی آن چه چیزی مینویسد. و او کلمه "شال گردن" را روی کاغذ نقش میزند.
میفهمیم که چفیه آقا را میخواهد.
و دقایقی بعد که سخنرانی آقا با توصیه به خانوادههای جانبازان مبنی بر اینکه این جانبازان نعمتاند و شما هم قدر این نعمتها را بدانید به پایان میرسد؛ یکی از محافظها چفیه آقا را میگیرد و میآورند به جانباز میدهند.
جانباز هنگامیکه میخواهد برود روی کاغذ مینویسد: "ببخشید".
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِی بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (توبه١١١)
بخشی از آیه 111 سوره مبارکه توبه بر پیشانی سالن حسینیه امام خمینی زینت بخش محفل صمیمی جانبازان، شهدای زنده انقلاب اسلامی با رهبر و مقتدایشان است.
در این آیه خداوند به عنوان خریدار جان و مال مومنان معرفی شده که در مقابل آن بهشت ارزانی شان میدارد.
این وعده برای کسانی است که در راه خدا جنگیده و مجاهده کرده اند، یا دشمن را کشته و یا کشته شده اند و این وعده حقی است که در کتابهای آسمانی قبلی تورات و انجیل نیز مانند قرآن یاد شده است و هر کس به عهد خود با خدا وفا کند (در راه و پیمان خدایی استقامت کند) پس بشارت دهید به بیعتی که با خدا بسته اید و پاداش آن وفای عهد، فوز و رستگاری بزرگی است.
این آیه با هنرمندی خاصی انتخاب شده، چون جانبازان عزیز که حد اقل 23 سال از پایان جنگ تحمیلی گذشته و تحمل رنج دوران و درد جانبازی کشیده اند و در عین حال استقامت و صبر پیشه کرده اند، نزد خداوند عادل متعال بسیار ماجور خواهند بود.
وقتی جانباز قطع نخاعی که فقط تقاضای چفیه و شال گردن رهبر و مولایش را دارد، معلوم است توقع دیگری در قبال این مجاهدت خاموش خود در سالهای دراز جانبازی ندارد و خداوند اجر واقعی آنها را کامل پرداخت خواهد کرد.
------------------
مسعود یارضوی
------------------
نظرات شما عزیزان: