نمایندگان سنا نیز از طرح اضطراری مبارزه با ایدز حمایت کردند
لایحه بعد از آن به سنا برده شد و در آنجا نیز از حمایت کامل "بیل فریست" ریاست اکثریت سنا برخوردار گشت. فریست خود پزشکی بود که هر ساله سفر ماموریتی پزشکی خود را به آفریقا انجام میداد. این لایحه همچنین از حمایت "دیک لوگار" سناتور ایالت ایندیانا نیز برخوردار بود. او رئیس خردمند کمیته روابط خارجی سنای آمریکا بود. بیل و دیک توانستند حمایت طیف گستردهای از قانونگذاران را به دست آورند از محافظهکارانی مانند "جسی هلمز" از ایالت کارولینای شمالی گرفته تا لیبرالهایی مانند "جو بایدن" سناتور ایالت "دلاور" و "جان کری" سناتور ایالت ماساچوست. من به بیل فریست گفتم که امیدوارم قبل از شرکت در جلسه سران "گروه8 " که در شهر "اویان" فرانسه برگزار میشد، این طرح به تصویب برسد تا من بتوانم اهرمهای بیشتری برای متقاعد کردن دیگر همپیمانان برای همراهی و پیوستن به ما داشته باشم. بیل نیز به طور خستگیناپذیر تلاش کرد تا ترتیب کار را پیش از پایان مهلت تعیین شده، بدهد. سه روز قبل از این که کشور را ترک کنم، من طرح اضطراری امداد به بیماران ایدزی را امضاء و به قانون تبدیل کردم.
* سفر به سنگال و بازدید از مکان نگهداری از بردگان آفریقایی
دو ماه بعد، لورا و من به منطقه پایین صحرای آفریقا سفر کردیم. نخستین توقفگاه ما کشور سنگال بود. بعد از نشستی که صبح روز ورود خود در کاخ ریاست جمهوری داشتیم، "عبدالله واد" و همسرش "ویوانه" ما را به جزیره "گوری" بردند که یکی از پرازدحامترین مکانهایی بوردند که من در دوران ریاست جمهوریام شاهد آن بودم، همراهی کردند.
گردش ما از ساختمانی شروع شد که با گچکاری صورتی تزین شده بود. نام آنجا "خانه بردگان" بود. نگهبان این موزه ما را از درون اتاقهای گرم کوچک عبور داد. یکی از این اتاقهای ترازویی داشت که با آن بردگان را وزن میکردند. اتاق دیگر نیز به چند سلول تقسیم شده بود تا مردان، زنان و کودکان را از هم جدا کنند. ما از راهروی تنگ و باریکی گذشتیم تا به محلی به نام "دروازه بیبازگشت" رسیدیم. تنها چیزی که به ذهنم میرسید ناامیدی کسانی بود که از خانوادههایشان ربوده میشدند و به درون کشتیهایی برده میشوند که مقصد آن کشتیها سرزمینی ناشناخته بود. من دستم را به دور شانههای لورا حلقه زدم و ما با هم به دریای آبیرنگ خیره شدیم.
* سخنرانی در سنگال
پشت سر ما، "کالین پاول" و "کاندولیزا رایس" [وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی سیاه پوست دولت بوش] ایستاده بودند. در ذهنم آن چه آنها موفق به انجام آن شده بودند را با وضعیت پیشینیانشان مقایسه کردم. بعد از این دیدار، من از آن جزیره چنین سخنرانی کردم:
«در این مکان، آزادی و زندگی انسان ربوده و فروخته شد. نسل بشر به بیگاری کشیده شد و از هم جدا شد. وزن شد و همانند علامت تجاری شرکتها داغ شد و همانند کالا بار کشتیها شد و به سفری بیبازگشت فرستاده شد. یکی از بزرگترین مهاجرتهای دنیا در تاریخ در عین حال یکی از بزرگترین جنایات تاریخ نیز بوده است...
به مدت 250 سال، این زندانیان شاهد حمله به فرهنگ و شأن و منزلت خود بودند اما روحیه آفریقاییها در آمریکا شکسسته نشد در حالی که روحیه بردهداران آنها تحلیل رفت... یک کشور جمهوری که برای برقراری تساوی میان همه تشکیل شده بود، به زندانی برای میلیونها نفر بدل گشت. اما بنا بر ضربالمثلهای آفریقاییها "آسمان همیشه پشت ابر پنهان نمیماند". همه نسلهای مظلوم و تحت سلطه قوانین بشری هیچگاه امید به آزادی را از دست نداده و شاهد شکست خواست خداوند نبودند...
آمریکا در این قرنها آموخت که آزادی به معنی مالکیت یک نژاد خاص نیست. ما به این حتم رسیدهایم که آزادی تحت مالکیت یک ملت خاص نیست. این اعتقاد به حقوق طبیعی انسان و این اعتقاد که عدالت باید در هر جا که آفتاب میتابد، وجود داشته باشد آمریکا را در دنیا وارد کرد. با قدرت و منابعی که به ما داده شده، ایالات متحده آمریکا تلاش دارد صلح را در جایی که مناقشهای هست، امید را در جایی که درد و رنجی است و آزادی را در جایی که ستمی است، جاری سازد.»
* از رئیس جمهوری آفریقای جنوبی خواستم که مبارزه با ایدز را علنی کند
طرح اضطراری رئیس جمهوری برای امداد به بیماران ایدزی PEPFAR فصل جدید در آفریقایی بود که به دنبال آزادی، امید و منزلت بود. در هر کشوری که به آنجا سفر کردم، قول دادم که آمریکا به تعهدات خود عمل خواهد کرد. در آفریقای جنوبی که نزدیک به 5 میلیون نفر مبتلا به بیماری ایدز هستند. من از "تابو امبیکی" رئیس جمهوری کشور خواستم بطور علنی و مستقیم با این بیماری مبارزه کند. در بوتسوانا که کشوری تقریباً ثروتمند است و در آن 38 درصد از جمعیت افراد بالغ این کشور به بیماری ایدز مبتلا هستند، "فستوس موگائه" رئیس جمهوری این کشور قول داد از صندوق این طرح اضطراری برای ادامه تلاش های موثری استفاده کند که او برای مبارزه با بیماری شروع کرده بود. در بیمارستان ملی شهر "ابوجا" نیجریه نیز با زنانی دیدار کردم که از طرح "مادر و فرزند" بهره میبردند. برق شادی در نگاه این زنان موج میزد وقتی که کودکان خود را نشان میدادند که در سلامت به سر میبردند. اما به ازای هر کودکی که فاقد ویروس به دنیا میآمد، کودکان بسیاری نیز بودند که با ویروس اچآیوی به دنیا میآمدند.
* اقدام من در آغوش گرفتن بیماران ایدزی توجه رسانهها را به خود جلب کرد
خاطرهانگیزترین بخش از سفر ما، بازدید از کلینیک تاسو در اوگاندا بود. جایی که من با محمد کالیسوبولا دیدار کرده بودم. لورا و من که توسط "یوری موسونی" و همسرش "ژانت" همراهی میشدیم، به نقاط مختلف درمانگاه رفته و از بیماران عیادت کردیم. بسیاری از این بیماران استقبال گرمی از ما کردند. آنها بیم و امید خود را با ما در میان گذاشتند. یکی از پرستارانی که نامش "آگنه" بود به من گفت که همسرش در سال 1992 بخاطر ابتلا به بیماری ایدز مرده است. وقتی که آزمایش داد متوجه شد که خودش نیز به اچآیوی مبتلا شده است. این پرستار یکی از افراد خوششانسی بود که از داروهای خاص ضدایدز برخوردار گشتند. او از من خواست که داروی بیشتری هر چه سریعتر ارسال کنم. وقتی که داروهای ارسالی طرح اضطراری مبارزه با ایدز به اوگاندا رسید، آگنه و پرستاران دیگر در مرکز تاسو توانستند سلامت بیماران بسیاری را بازگردانند. یکی از این بیماران محمد بود که در سال 2008 به همراه آگنه به کاخ سفید آمدند.
مدیر مرکز تاسو، پزشکی به نام "آلکس کوتینهو" بود. او بعدها گفت که من تنها مقام ارشد یک کشور بودم که یک مریض مبتلا به ایدز را در آغوش گرفت. من از این حرف تعجب کردم چرا که مادرم نیز با در آغوش گرفتن کودک مبتلا به ایدز در سال 1989، خبر ساز شده بود. اقدام او این برداشت را که این بیماری با تماس پوستی منتقل میشود، از بین برد. افتخارم این بود که کار او را ادامه داده و از میزان ترس موجود از ایدز بکاهم. امید داشتم بتوانم منزلت مردم رنج دیده را حفظ کنم. گذشته از همه، میخواستم نشان دهم که مردم آمریکا چقدر توجه دارند.
نظرات شما عزیزان: